که یاران همه رفتند....

متن سخنرانی در مراسم یادبود استاد صداقت کیش

تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ماه ۱۳۹۲

عشق سوزان است، بسم‌الله ‌الرحمان  الرحيم!
هر كه  خواهان است ، بسم‌الله الرحمان الرحيم!
دل اگر تاريك، اگر خاموش، بسم‌الله نور!
گر چراغان است ، بسم‌الله الرحمان الرحيم!
 
وگرچه مي‌دانيم آمده‌ايم تا بازگرديم؛
 و گرچه مي‌دانيم نيامده‌ايم تا بمانيم؛
 آمده‌ايم تا بيتوتة كوتاه را در جهان به قدر همّت و وسعت خويش معنا دهيم؛ بي‌آنكه دل باز بستة رنگ رنگ هستي شويم؛
 باز اما؛ 
دل بسته‌ايم و ناگهان، زود دير مي‌شود...
 
اين را به خوديِ خود مي‌دانيم، از همان نخست روزي كه چون نوبت به خلقت آدم رسيد، حضرت حق تعالي گفت: «خانة آب و گل آدم من مي‌سازم. اين را به خوديِ خود مي‌سازم، بي‌واسطه كه در او گنج معرفت تعبيه خواهم كرد».
 و بر اين قرار؛ دردانة عشق را و معرفت را در خانة دل آدمي به وديعه نهاد تا مرداني از قبيلة آفتاب حُسن در آن خوش نشينند...  رادمرداني كه در همارة تاريخ، شكوه و عظمت و افتخار را براي  اين سرزمين و مردمانش رقم زده‌اند . آنچه را كه امروز ما  همگان وارث آنيم، در پرتو كوششِ پرجوشش آنان به دست آمده است. آنان مشعل دار تمدني سترگ بوده‌اند؛ تمدني كه براي دستيابي بدان، سهم زيستن خويش را بر آن وقف كرده‌اند. اينان به سان گنجينه‌هايي مي‌مانند تكرار ناشدني؛ گنجينه‌هايي كه دربرگيرندة انديشه‌هايي است راه‌گشا به سوي هر آنچه آدمي را از آن گزير و گريزي نيست.
 و اين سان است كه نام بلندشان بر صحيفة روزگار باقي مي‌ماند و يادشان چون نامشان خوش آوازه مي‌گردد.
 
درادا كه اين شادمانيِ حضور، ديري نمي‌پايد و كوس بازگشت ، داغ مرداني را بر جانمان مي‌نهد كه از تبار مهر بودند و انديشه... هنوز شرنگ رخت بربستن استاد حسن امداد، ايرج افشار، شاپور شهبازي، علي‌محمد حق‌شناس، محمد بهمن بيگي، جهانشاه سي‌سختي، مهدي مدرس و ديگر ياران خاطر، بر جانمان چنگ مي‌زد كه دريغاگوي جمشيد شديم. هماناني كه در عرصة علم و دانش و مهر و عطوفت، به سهم خويش، خوش درخشيدند و برگي بر صحيفة نام‌آوري اين سرزمين، افزودند.
 
امروز از پس كوچ ياران؛ بسي تنها مانده‌ايم؛
 
چو گلدان خالي، لب پنجره
پر از خاطرات ترك خورده‌ايم
 
اگر داغ دل بود، ما ديده‌ايم
اگر خون دل بود، ما خورده‌ايم
 
اگر دل دليل است، آورده‌ايم
اگر داغ شرط است، ما برده‌ايم
 
استاد جمشيد صداقت‌كيش نامي آشنا براي اهالي اين ديار است. جوانان را مي‌نواخت و بزرگان را مي‌شناخت. بيش از پنجاه سال خواند و خواند و نگاشت. نشست و انديشيد و كوشيد و جوشيد. گواه اين امر، آثار ماندگاري است كه در عرصة فارس‌شناسي نگاشت و طرح‌هاي تحقيقاتي كه با نهادهاي فرهنگي سامان داد.
كوه و دشت و رود اين سرزمين ، گواه حضورِ سخت مردي عاشقند كه براي يافتن كتيبه‌اي، متني، خطي، شخصي، اثري، آدابي و رسومي مي‌رفت تا پس كوچه‌هاي تاريخ. مي‌كاويد. مي‌يافت و مي‌نوشت. محقق بود و عاشق كتاب.
بانوي مهربانش ، دختران عزيزش و پسر بزرگوارش گواهند و ما نيز. چنان با كتاب انس داشت كه هيچ كتاب نو نگاشته‌اي در زمينه تاريخ، فرهنگ، هنر و مردم‌شناسي اين سرزمين از چشمش نمي‌افتاد.
 
كتابخانه‌اي غني، كوششي متعالي، كه حاصلش تدوين چهار كتاب‌شناسي بود تا شريك كند ما را در داشته‌ها و يافته‌هايش؛ كتابشناسي توصيفي فرهنگ مردم فارس، خليج فارس ، سيوند و ايل قشقايي.
روستاها، امامزاده‌ها، مسجدها، جاده‌ها و كتيبه‌ها به ياد مي‌آورند مردي را كه عينكش به بندي بر گردن آويخته بود و كاوشگرانه مي‌نگريست و اين عينك چه حكايت‌ها كه مي‌داند. دوربين‌‌هاي كهنسال، دوربين‌هاي قديمي، دوربين‌هاي ديجيتال، تفاوتي نداشت. بايد چيزي ثبت مي‌شد. اگرچه او به دنبال ثبت تصاوير كهن‌ فارس پيش از دوربين نيز بود.
 
 مهربان بود و با گسترة نگاه، دست جوانان را در دست مي‌گرفت و آنان را مي‌برد تا نشان دهد: اينك سرزمين من پارس! اينجا آرامگاه كوروش بزرگ است. اينجا تخت‌جمشيد است. اينجا كتيبه‌اي است كه مي‌خواند ما را به قرون كهن و مي‌گشايد رازي تازه را. اينجا سبز است، جهرم است. اينجا، زمرد كوار و اين گسترة ماندگار پرشكوه گذشته، استخر است و اين دشت دل‌نواز، زادگاه من آباده است.
پيش از او نيز بسياري اين دشت‌ها را كاويده بودند. جاي پاي كاوش‌هاي مصطفوي را در اقليم پارس مي‌شناخت. سامي را به ياد مي‌آورد و با شاپور شهبازي كتيبه‌خوان هخامنشيان و ساسانيان مي‌شد.
 
و حالا جا خالي او را چه كسي پر خواهد كرد؟ در كاروان انديشه‌ورزان، جوانان و پيرانه‌سران اينك كو آنكه زندگي خود را وقف كند در اين روزگار بر اين سرزمين پرنگار؟
اما، مي‌آيند... مي‌دانم. نه به آساني. اما مي‌آيند! مگر مي‌شود بذري كاشت و حاصلي بر نداشت؟ دكتر جمشيد صداقت‌كيش آموزگاري بود كه آفاقي و انفسي بذرفشاني كرد. سبز خواهد شد... او با اين سبزه‌ها  دوباره خواهد روييد... 
شَرَفَ الْمكان بالمكين. تو كجا آرميده‌اي؟ در خاك سرزمين آب‌هاي مقدس،در دل ما. در روزگار ما و در آثار ماناي خويش.
 
امروز در اين فرصتِ مستعجل، تنها دريغا گوي استاد بوديم. باشد كه به جايي و به گاهي در خور، جايگاه و نقش او را در مطالعات فارس‌شناسي و ايران‌‌شناسي دوران معاصر،‌ از نسل اول تا باز شناسيم.
 يادش گرامي، آثارش ماندگار و خانواده‌اش برقرار.




دسترسی‌ها
  زندگینامه
  رویداد
  سخنرانی
  گفت و گو
  مقاله
  کتاب‌
  عکس های شخصی
  درباره کوروش کمالی
  ارتباط با من
  آر اس اس