مدح قصاید سعدی

متن کامل سخنرانی در نشست علمی چهاردهمین یادروز سعدی در شیراز:

تاریخ انتشار : ۱۱ خرداد ماه ۱۳۹۰

 شكر و سپاس و منّت و عزّت خداي را
 پروردگارِ خلق و خداوند كبريا
 
دادار غيب‌دان و نگهدار آسمان
 رَزاق بنده‌پرور و خَلاق رهنما
 
بار ديگر در اول ارديبهشت ماه جلالي، در شهر شيراز روز سعدي را به جشن و بحث نشسته‌ايم. امسال چهاردهمين سال برگزاري نشست‌هاي علمي و مراسم فرهنگي يادروز سعدي در شهر شيراز و برخي از شهرهاي ايران و جهان است. مركز سعدي‌شناسي جهت سامان‌دهي مطالعات سعدي‌شناسي سال 95ـ1385 را به نام دهه سعدي‌شناسي نامگذاري كرد و از سال 85 يادروز سعدي هر سال به موضوع ويژه‌اي اختصاص يافت. دوران‌شناسي، زندگي، گلستان، بوستان و غزليات موضوع‌هاي پنج سال گذشته بود و امسال به نام قصيده نامگذاري شده است اگرچه در برگيرندة مجالس، مواعظ، هزليات، رباعيات و ديگر آثار سعدي نيز هست.
 سعدي شاعري است صاحب سبك و انديشه و اين ويژگي را مي‌توان در همة آثار او پيدا كرد. سعدي سه ويژگي ايجاز، ساده‌نويسي و خلق شخصيت‌هاي واقعي را با همة تناقض‌ها كه از بشر در امكان است ـ  و همة اين موارد در بررسي تاريخي از ويژگي‌هاي زبان، ادبيات و انديشه دوران تجدد در غرب و ايران هستند را به بارزترين ويژگي‌هاي سبكي خود بدل كرده است.
 در همة آثار او علاوه بر ويژگي‌هاي مشترك زباني، ويژگي‌هاي مشترك انديشگاني نيز وجود دارد. به بياني ديگر سعدي گلستان و بوستان و غزليات و قصايد و مجالس يك سعدي است. او هوشمندانه براي هر انديشه و هدفي قالبي در خور برمي‌گزيند و آثاري ماندگار مي‌آفريند. به عنوان نمونه همة عناصر تفكر سياسي سعدي را كه عبارتنداز:
 1. ماهيت قدرت دنيوي و دگرگوني و ناپايداري آن.
 2. چگونگي رابطة بين دولت و رعيت.
 3. مصلحت جويي در اركان حكومت و وزارت و نسبت بين اخلاق و سياست
 را مي‌توان در باب اول گلستان «در سيرت پادشاهان» و باب اول بوستان در «عدل و تدبير و رأي» و يا رسالة نصيحه‌الملوك و نيز برخي از قصايد سعدي كه در اين حوزه قرار دارند را يافت.
 در ادبيات كلاسيك فارسي مدح و قصيده به گونه‌اي در هم تنيده‌اند. و شاعران اين قالب ادبي را به دليل ويژگي‌هاي آن براي مدح برگزيده‌اند. از اين منظر مي‌توان شاعران را به چهار گروه عمده تقسيم كرد:
 1. شاعراني كه مدح نگفتند. مانند: مولوي و عطار.
 2. شاعراني كه مدح گفته‌اند اما در نيمه راه، با تغيير و تحول روحي از اين كار دسته كشيده‌اند: مانند سنايي، خاقاني، انوري.
 3. شاعراني كه مدح گفته‌اند و بر آن پاي فشردند و هنر خويش را سودجويانه وسيله تأمين نيازهاي مادي و نزديكي به حاكمان قرار داده‌اند مانند: عنصري، فرخي، ظهير.
 4. شاعراني كه مدح گفته‌اند اما نه به طمع ثروت و قدرت بلكه براي اصلاح حاكمان و ترغيب آنان به نيك رفتاري و خداي‌جويي و مردم‌داري و كم‌آزاري مانند: فردوسي، نظامي، سعدي، حافظ، جامي و...
 اكثر شاعران گروه اول و سوم ـ پس از تحول روحي ـ اگرچه مدح نگفته‌اند اما علاقه چنداني به مشاركت در روابط و تأثير اجتماعي نيز نداشته‌اند. و زندگي خويش را به گونه‌اي از روابط قدرت و سياست جدا كرده‌اند. و پله پله تا خدا رفته‌اند.
 سعدي اگرچه مي‌توانست در زمرة اين بزرگان نيز قرار گيرد اما به عنوان مصلح اجتماعي «زبان از مكالمه دركشيدن قوت نداشت روي از محاوره گردانيدن مروت ندانست» و دغدغة اجتماعي را به دغدغة شخصي و نجات غريق را بر نجات گليم خويش ترجيح داد:
 صاحبدلي به مدرسه آمد ز خانقاه
 بشكست عهد صحبت اهل طريق را
 
گفتم ميان عالم و عابد چه فرق بود
 تا اختيار كردي از آن اين فريق را
 
گفت آن گليم خويش به در مي‌برد ز موج
 وين جهد مي‌كند كه بگيرد غريق را
 
نگاه سعدي زميني و عيني است. آسمان را دوست دارد. خدا را به عقل و عشق مي‌ستايد و سرشار از شرع و حكمت است. اما راه نجات را عزلت نمي‌بيند. نزاع را نيز نمي‌پسندد. در نگاه سياستنامه‌اي روزگاران او، حاكمان صالح و پرهيزگار، خداي ترس، مردم‌دوست و كم‌آزار الگويي ايده‌آل‌اند. و كوشش سعدي نيز در همة آثارش و از جمله قصيده‌هاي ماندگارش در همين پويه است.
 آن‌چه سعدي را به مديحه سرايي واداشته، انديشه كسب مال و قدرت نبوده است. اين عرصه براي او جولانگاهي است براي تبيين‌ انديشه‌هاي سياسي، اجتماعي و اخلاقي.
 او مديحه‌هايش را اغلب با تصويري از پايان كار جهان، زوال عمر و كوتاهي فرصت و نوبت هر يك از صاحبان قدرت آغاز مي‌كند و با توصيف ويژگي‌هاي آنان، قصيده را ادامه مي‌دهد، ويژگي‌هايي كه برخي حقيقي‌اند و برخي در آرزوهاي او مي‌گنجند. او اين خصايص را به منظور تشويق به ادامة آن خصلت و كار نيك و يا تحريك و برانگيختن براي كسب و انجام آن منش نيك به ممدوح يادآور مي‌شود.
 به نوبتند ملوك اندرين سپنج سراي
 كنون كه نوبت توست اي مَلك به عدل گراي
 
***
 هزار سال نگويم بقاي عمر تو باد
 كه اين مبالغه دانم ز عقل نشماري
 
همين سعادت و توفيق بر مزيدت باد
 كه حق گزاري و بي‌حق كسي نيازاري
 
***
 اين همه، هيچ است چون مي‌بگذرد
 تخت و بخت و امر و نهي و گير و دار
 
نام نيكو گر بماند ز آدمي
 به كز او ماند سراي ماندگار
 
***
 حرامش باد ملك و پادشاهي
 كه پيشش مدح گويند، در قفا ذم
 
***
 گر من سخن درشت نگويم تو نشنوي
 بي‌جهد از آينه نبرد زنگ صيقلي
 
***
 اي پادشاه شهر، چو وقتت فرا رسد
 تو نيز با گداي محلت برابري
 
***
 از من شنو نصيحت خالص كه ديگري
 چندين دلاوري نكند بر دلاوران
 
***
 نه هر كس حق تواند گفت گستاخ
 سخن ملكي است سعدي را مسلم
 
***
 سعديا چندان كه مي‌داني بگوي
 حق نبايد گفتن الا آشكار
 
***
 اين گونه‌ است كه درونمايه قصيده با سعدي، صورت معهود خود را ترك گفته، هويتي تازه مي‌يابد. به باوري رابطة مادح و ممدوح در قصايد سعدي تغيير مي‌كند. شاعر بر ممدوح برتري مي‌يابد و با سران قدرت به فرزانگي و هوشمندي سخن مي‌گويد. تشويق‌شان مي‌كند. تحسين‌شان مي‌كند. تحذيرشان مي‌كند. تهديدشان مي‌كند. پندشان مي‌دهد و به عاقبت خير فرا مي‌خواندشان تا هم خود سعادتمند شوند و هم مردمان روزگار به آسايش و بهره برسند. و شايد پيام مشترك همة قصيده‌هاي خطابي سعدي به حاكمان در اين بيت نهفته باشد:
 راهي به سوي عاقبت خير مي‌رود
 راهي به سوء عاقبت، اكنون مخيّري




دسترسی‌ها
  زندگینامه
  رویداد
  سخنرانی
  گفت و گو
  مقاله
  کتاب‌
  عکس های شخصی
  درباره کوروش کمالی
  ارتباط با من
  آر اس اس